فرشته کوچولوفرشته کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره

فرشته کوچولو

بازم بیمارستان :(

1391/11/8 0:28
نویسنده : بابایی
784 بازدید
اشتراک گذاری

سلام می دونم هفته ای که قول داده بودم به ماه رسید نیشخند چی کار کنم هم من وقت ندارم هم نی نی همکاری نمی کنه بازندهتا آخر پست که بخونید به من حق می دین سوال

تو این ماهی که گذشت یه اتفاق بدی افتاد ناراحتکه به خیر گذشت شکر خدا

قند عسلم تو 9 ماه و دو روزگی صبح با صدای ناله اون از خواب بیدار شدم الهی بمیرم مامانی دل شکسته هنوزم که یادم می یاد جیگرم آتیش می گیره گریهتب شدیدی داشت استامینوفن هم خونه نداشتیم سریع بردمش دکتر طفلی تکون نمی خورد چشماش رو هم باز نکرد بعد از 1.30 انتظار نوبتم شد دکتر تا دیدش گفت مشکوک به عفونته هر جور دوس داری ولی اگه بچه من می بود می بردمش بیمارستان تعجب تا اسم بیمارستان رو شنیدم دوباره خاطرات 4 روزگیش یادم اومد نمی دونستم چی کار کنم نگران سریع بردمش بیمارستان فقط به بابایی گفتم زود خودشو رسوند تا پرونده تشکیل داد و این روال بیخود اداری کلافهیه ربع طول کشید ولی واسه من ربع قرن گریهبچم جلو چشم داره تو تب می سوزه خانومه می گه اول پرونده کلافهبالاخره با پرونده رفتم پیشش بردنش تو اتاق منو بابایی رو بیرون کردن تا بهش سرم وصل کنند دو تایی پشت در گریه کردیم گریهدیگه طاقت نیاوردم رفتم تو تا منو دید بلند شد التماسم می کرد نگرانکه بغلش کنم الهی بمیرم مامانی دو شب بستری شد قند عسلم خوب خوب شد برگشتیم خونه دکتر می گفت عفونت وارد خونش شده اما چون مقدارش کمه نگران کننده نیست اسپری داد واسش بزنم تا خس خس سینش هم خوب شه

بماند که خیلی ها گفتن از دندونشه عینک

من اگر به جای مسئولین بیمارستان می بودم تخت کودک نمی ذاشتم عینکیه تخت 1 نفره بزرگ می ذاشتم تا مادر کنار بچه بخوابه تا اون طفلی اطرافش از بین اون همه میله نیگا نکنه یکی نیست بگه اون طفلی جسمش بیماره دیگه روحش رو با این اختراعات سبز پریشون نکنید من که خودم رو به زور تو همون یه ذره تخت جا کردم تا عسلم تو آغوش مادرش با بیماریش بجنگه تشویق

اینم عکس نی نی تو زندان میله ای

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (16)

نی نی توپولی
25 اسفند 91 7:03
الهی چی شدی خاله جون خدا بد نده انشالله دیگه رنگ بیمارستان نبینی...


بخیر گذشت ممنونم
بابایی
25 اسفند 91 8:21
سلام عزیزم بازم مثل همیشه گذشت و دلسوزیه مادرانت ما سه نفر رو شاد کنار هم برگردوند . شیطون اشک منو در آوردی ها


سلام عزیزم
مامانی جدید
26 اسفند 91 21:47
ایشالا بلا دور باشه و همیشه هموتون و مخصوصا دخمل نازتون سلامت و همینطوری جیگر و تپل و مپل باشه . دیدی وبلاگتو پیدا کردم


سلام
نیو مامانی
ممنونم ایشالا گل پسر شما هم
هنوز نیومده اینقدر خاطر خواه داره قلبونش
shirin
27 اسفند 91 1:15
akhey azizam dina ham hamentoor shodeh bood ofoonat to khonesh rafteh bod ke panj rooz bemarestan bastari bood nika ham ke haft rooz kheili sakht marizi bacheh ha nemesheh ham jolosho gereft eeshalah reyhaneh joon ham ghavi beshan va degeh marez nashan


آخیییییییییییی ایشالا زود خوب شن
ممنونم
حاج خاله
27 اسفند 91 19:54
خدامرگم ریحانه جون خاله نبینه پریشونیتو قندعسلم دوستت دارم یه دنیا .فدات شم گلم . ایشالله بلاها وچشم بد ازت دور دور دور باشه


حاج خاله ؟؟؟؟ مامان جان این همون زر زر خانومه خودمونه
ممنون خاله جون
حاج خاله زرزر (بافتحه!!!)
4 فروردین 92 17:54
سلام دخمل نازنینم . عیدت مبارک .
یادتون باشه فقط یه سال و یه ماه دیگه مونده از بسته شدن پرونده دلبستگیش !! ایمن ایمننش کنین تا میتونین لحظه ای از خودتون جداش نکنین .
ریحانه جون خاله !! بزرگ که شدی اینارو بخون دعام کن
ضمنا الان نمیفهمی دلبستگی امن یعنی چی؟؟ میای دانشگاه سر کلاسای خودم . حالیت میکنم جیگر



عید شما هم مبالک
خاله جون مامانم خیلی در تلاشه قلبونش بلم
خاله
7 فروردین 92 16:33
سلام ريحانه جون خاله مامانت كه تاييدنميكنه فدات بشم تو هم تاييد كن هم پستاتو نو كن . خسته شدم از بس سرزدم . يه عكسي، لايكي، ديس لايكي


آخه ما تو سفریم برگردیم چشششششششششششم اینقدر پست بذاریم که وقت نکنید بخونید
جولیا
13 فروردین 92 13:27
الهی من قلبونش برم ....
خاله فدات شه خوشگل
یه خبری هم ازت نیس که هی من نگرانت میشم
از این به بعد زود زود میای فمیدی خواهر جان ؟ من اعصاب ندارما هی منو نگران نکن :| ))))


جولیا
21 فروردین 92 22:47
سلام ابجی جون خوبی؟ دلم برا تو و نی نی تنگ شده
همش تهنام ....
با نی نی پیش منم بیا خب دیگه بیا دلم برات تنگ شده


ما کلا تو کار آب کردن دل ملتیم
جولیا
21 فروردین 92 23:40
دلت میاد دلم هی تنگ شه کوچولوشه ؟ خو فکر دل منم باش دیگه


باشه می ذارمت تو صف دلتنگام
جولیا
22 فروردین 92 23:06
نوموخوام هیشکی منو دوس نداره
✿♡✿ مامان و بابای محمدپارسا ✿♡✿
7 اردیبهشت 92 0:40
تولد تولد تولدت مبارک
انشالا تولد 120 سالگیت عزیزم


ایشالااااااااااا ممنون
مامانی درسا
7 اردیبهشت 92 2:34
عزیزم تولدت مبارک انشاالله همیشه تنت سالم و لبت خندون باشه گلم


ممنون و همچنین درسا جون
خاله پارمیدا
7 اردیبهشت 92 15:07
سلام
تولد نی نی نازتون مبارک

دوس دارم وبلاگتونو لینک کنم اگه موافق بودید خبرم کنید


ممنون حتما
مامان امین رضا
22 اردیبهشت 92 19:09
سلام

انشااله همیشه سلامت وتندرست باشه فرشته کوچولوتونشکرخدابخیرگذشت
درضمن تولدریحانه جون باتاخیرمبارک


ممنونم
خاله
25 اردیبهشت 92 8:35
اگه یه بار دیگه بیام آپ نکرده باشی میرم دنبال کارام خدا بخیر بگذرونه چجور عروسش میکنین ؟؟ لابد چندسال تحقیقاتون طول میکشه ای مادر!!!![