گوشواره
سلام
مثل اینکه سنگین تره از این به بعد اعلام کنم ماهی یه پست می ذارم ( البته امیدوارم )
بالاخره بعد از گشت و گذار فراوان واسه گل دخترمون گــــــــــــوشواره خریدیمآخه طفلک وقتی به دنیا اومد این جمشــــــیدِ بوووووووووووووووووق قیمت طلا رو نجومی کرده بود ( اینم مملکته ما داریم !!! )
از این به بعد باید بیشتر مواظبش باشیم
عسلکمون پا گذاشته تو 11 ماهگی می تونه 5 قدم به تنهایی به امیده یه همراه ( حالا دیوار می خواد باشه یا مامان و بابا ) راه بره
همه چیز رو با مــــامــــا صدا می زنه که کارخونه قند رو تو دل مامانش آب می کنه الهی فدات بشم من
فکر می کردم کلمه مامان خیلی سخته باهاش بابا رو تمرین می کردم ولی اولین کلمه ای که گفت ماما بود
بالاخره طفلی دید بابایی عسلش داره دپرس می شه مثل پیرزنا گفت بـــــــــــــابــــــــــــــــــا روی ب خیلی تاکید داره وقتی می گه خیلی خنده داره می شه قیافش
به همت عموی محترمشون در یک آموزش چند ثانیه دو پله تبدیل به یه پله نورد حرفه ای شد البته در روز بعد مادرجان (مامان بزرگ) دور از چشم بنده تا طبقه بالا ایشون رو راهنمایی کردند
یه لحظه غفلت پله ها رو به سرعت نور طی می کنه اگر به طرفش هم برم سرعتش بیشتر میشه فکر می کنه می خوام بازی( الان می یام می خورمت یا بگیرمش ) کنم
در نتیجه ما تمام خونه رو پشتی گذاشتیم ورودی آشپزخونه ، پله ها و TV
غصه نوشت : این بابایی ناقلا هارد کن فیکون کزده عکسات هم پرررر حالا واسه ریکاوری هی امروز و فردا می کنه پی تا اطلاع ثانوی عکس پر